بابک کوله پشتی
مدیر وبلاگ : بابک فیضی     @خاطرات، گزارش برنامه های صعود، آشنایی بیشتر با کوهنوردان و همنوردان عزیز 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید
چت باکس


به امید آنروز 

بالاخره یک صبح بیدار می شویم

و می بینیم که برف باریده،

یک برف ساکت و آرام،

همه جا را یک سکوت سفید فرا گرفته

و دیگر نه خبری از خون و خون ریزی خواهد بود،

نه صدای مسلسل، نه صدای زوزه ی گرگ ها ...

بالاخره یک روز صبح بیدار می شویم

و می بینیم که باران باریده. اشک ها را شسته، غم ها را برده

و دکه های روزنامه فروشی و کلمات دروغ روزنامه ها را آب برده،

همه جا تر و تازه شده و رنگین کمان ها بیرون زده اند

و همه جا رنگ آرامش گرفته.

بالاخره یک روز صبح بیدار می شویم

و می بینیم که هوا آفتابی ست.

دلمان گرم شده، پشتمان گرم تر.

خوبی ها در تلالو خورشید می درخشند و بدی ها، درد می کشند

و دختری به نام شادی، برایمان می رقصد و می رقصد.

بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،

نمی دانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،

اما بالاخره یک روز از خواب بیدار می شویم.‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ به امید آنروز ...

[ چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸ ] [ 22:0 ] [ بابک فیضی ]

دوره بازآموزی مربیگری درجه ۳ کوهپیمایی

آذربایجانشرقی - تبریز

(تقدیر از اساتید پیشکسوت آقایان حسن پرتوی و حمیدسلامت)

با شرکت 39نفر از مربیان 10 استان کشور به میزبانی استان آذربایجانشرقی در محل اداره ورزش و جوانان استان و کوه عینالی(ایلان اوچان) تبریز برگزار گردید.
این آزمون طی دو روز در تاریخهای 4 و5 مهرماه سال جاری با حضور اساتید فدراسیون

آقایان رضا کفاش (ناظر و مدرس)

 میرعلی آقاسیدی (سرپرست و مدرس)

 حسن تمجید (مدرس)

 مهدی سیمین (مدرس)

آیتمهای گره ها ، صعود ، فرود ، حمایت ، ایجاد کارگاه ، مروری بر ویژگیهای مربی، گامبرداری ، فن بیان ، آزمون کتبی و آزمون فن بیان ( روش همیاری) در هفت گروه از شرکت کنندگان بعمل آمد.

با تشکر از

اساتید و کادر اجرایی دوره

فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی 

هیات کوهنوردی وصعودهای ورزشی  استان آذربایجانشرقی

 


موضوعات مرتبط: مربیگری
[ جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸ ] [ 18:48 ] [ بابک فیضی ]

جنوار

رشته کوه سبلان دارای چندین قله بالای 4000 متر می باشد که یکی از آنها جنور داغی  نام دارد. این قله در شرق مشکین شهر و جنوب غربی قله مشهور سلطان ساوالان قرار دارد. راه دسترسی به آن از تبریز عبارت است از : تبریز – سه راهی اهر – شهرستان اهر -  شهرستان مشکین شهر – آبگرم قینرجه – روستای موئیل . از روستای موئیل به بعد راه خاکی شن ریزی شده در پیش رویمان قرار گرفته و پس از عبور از گردنه های پر پیچ و خم و لذت بردن از مناظر طبیعی و بکر منطقه و پشت سر گذاشتن قله آیقار که در سمت راستمان قرار می گیرد در امتداد دره و رودخانه موئیل چای به کارگاه زمین گرمائی رسیده و بعد از طی حدود 5 کیلومتر به یک سراهی می رسیم . در این سراهی قله جنوار در روبرو و متمایل به سمت چپ روئت شده و سرآغاز حرکت به سوی قله می باشد. ارتفاع مبدا حرکت 2900 متر و ارتفاع قله حدود 4000 متر در نتیجه ارتفاع پیمایش شده 1100 متر خواهد بود.

روز جمعه 22 شهریور 1398 مهمان باشگاه الدوز تبریز بودم که با همت دوستان تمامی نفرات (36نفر) پای بر قله نهادند .

زمان بندی برنامه :

حرکت از تبریز 4:30 صبح از راه آهن -- ساعت 5:30 دریافت صورتحساب مینی بوس ها -- ساعت 9:30 رسیدن پای کوه صرف صبحانه در ماشین -- ساعت 9:50 شروع صعود -- ساعت 13:15 رسیدن به قله جنوار -- عکس و استراحت در قله بمدت یکساعت -- فرود از مسیری دیگر و رسیدن کنار ماشین ساعت 16:45-- صرف نهار و حرکت بسوی تبریز-- ساعت 22 در تبریز و پایان برنامه

هوا مه آلود -- شدت باد متوسط -- صعودی زیبا و دلچسب 

"  کوهها و قله ها هم مانند ما انسان ها هستند... 
برخی گشاده رو و برخی تُرش رو...
 اما همگی مهمان نوازند... 
قله هر چه سختتر باشد انسانهای کمتری پای در آن خواهند گذاشت... "

به امید صعودهای دیگر ...

 


موضوعات مرتبط: گزارش صعود
[ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ ] [ 0:47 ] [ بابک فیضی ]

روانشناسی در کوهنوردی

کوهنوردی به واقع ورزشی ذهنی می باشد و هدف این مقاله نشان دادن برخی مهارت های روانی است که به یاری آنها قادر خواهید بود ایمن تر و با لذت بیشتر کوهنوردی کنید .
این مهارتها عبارتند از :
کنترل اضطراب
اعتماد به نفس
تمرکز حواس
حل مشکلات
همانند مهارتهای جسمانی ; مهارتهای روانی نیز قابل یادگیری هستند و بعضی افراد آنها را ساده تر از دیگران می آموزند .

مهارت های کنترل اضطراب
همه کوهنوردان تاثیرات منفی اضطراب را در مراحلی از کوهنوردی تجربه کرده اند و به سهولت می توانند نمونه هائی از این تاثیرات منفی را به یاد آورند . این تاثیرات طیفی از حالتهای دلشوره ( ناشی از خستگی ) تا واهمه از رفتن به مسیری را در بر می گیرد که کاملا در حد توانائیهای کوه نورد قرار دارد . اما اگر بتوان برخود مسلط شد ; اضطراب جنبه های فایده مند بسیاری هم در بر دارد .
علائم اضطراب معمولا به دو شکل نمود پیدا می کند :
نگرانی
برانگیختگی روحی

اساسا نگرانی ; پندار ها یا تصوراتی از ناکامی یا سقوط را در بر می گیرد ; حال آنکه بر انگیختگی روحی بخشی از ساز و کار طبیعی دفاع بدن به شمار می رود . واکنش شناخته شده ” بجنگ یا مغلوب می شوی ” .
علائم بر انگیختگی روحی شامل موارد ذیل است :
افزایش آدرنالین
خشکی دهان
عرق نشستن بر کف دستها
نیاز به دفع ادرار
این علائم به خودی خود بد نیستند ; برای مثال ; افزایش آدرنالین ضربان قلب را افزایش می دهد . در نتیجه اکسیژن بیشتری به بافتهای عضلانی می رسد که به آن نیاز می باشد . افزایش عرق بر روی منافذ پوست نیز احتمال پارگی پوست را کاهش می دهد و دفع ادرار ; وزنی را که با خود حمل می کنید پائین می آورد .
از سوئی دیگر بالا رفتن میزان آدرنالین باعث کشیدگی عضلات هم می شود . از این روست که گاه کوه نوردان مضطرب دچار گرفتگی عضلات می شوند .

نگرانی نیز درست به همین صورت ممکن است دو جنبه مفید و نامفید داشته باشد . برای مثال : نگرانی منبع ارزشمند به تحرک افتادن است ; نه فقط برای صعودی بهتر ; بلکه مهمتر از آن برای تمرکز بیشتر و صعود محتاطانه تر .
عدم وجود احساس نگرانی چه بسا یکی از دلایل اصلی وقوع سوانح بیشتر در مسیرهای ساده نسبت به مسیر های دشوار است .
این موضوع ; به خصوص در منطقه آلپ و دیگر مناطق کوهستانی بزرگ مشاهده می شود که حوادث بیشتر به هنگام فرود پیش می آیند تا زمان صعود .
از سوی دیگر نگرانی مهار نشده می تواند مایه برآشفتگی بسیار گردد که در بهترین حالت باعث تردید ; درنگ و بی مسئولیتی می شود و در بدترین حالت به بروز اشتباهات و سوانح جدی منجر می گردد .
کلید حل همه این حالتها چه بسا خیلی آشکار باشد . اگر بخواهید از اضطراب به نحوی مفید بهره برداری کنید یا دست کم به طوری با آن بسازید که بتوانید به مسیرتان ادامه دهید ; باید قادر باشید که هم نگرانی و هم عناصر روحی ناشی از آن را کنترل کنید .
راهبردهای بسیار متفاوتی برای کسب آرامش وجود دارد که قابل یادگیری هم هستند ; اما برای دستیابی به هدف خود آنها را به دو گروه تقسیم می کنیم :
۱٫ راهبرد های آرامش بدنی
۲٫ راهبردهای آرامش ذهنی

بسیاری از کوه نوردان بسیار توانا این مهارتها را خود به خود در جریان کوه نوردی می آموزند . اما جای تردید نیست که اکثر کوه نوردان در مراتب مهارتی گوناگون از دنبال کردن یک دوره رسمی برای تمرین آرامش باید بهره بگیرند .

در مورد سنگنوردان ; بلافاصله دو راهبرد کسب آرامش به ذهن متبادر می شود که توانائیهای زیادی هم برای آنها فراهم می اورد .

” آرامش عضلانی پیش رونده ” ( Progressive Musular Relaxation )
نخستین بار به عنوان مهارتی ابداع شد تا افراد به کمک آن بتوانند کنترل دقیق هر یک از گروههای عضلانی را در بدن خود به دست آورند .
این مهارت به هنگام سنگنوردی هم تاثیر مثبتی بر حرکات می گذارد ; به این صورت که می توان تنش های ناخواسته را از یک گروه معین عضلات ” به آرامی دور کرد ” و در نتیجه به صرفه جویی در انرژی دست یافت .
تکنیک دیگر که به نظر می رسد برای کوهنوردان توان زیادی به ارمغان آورد آرامش ناشی از تمرکز فکر است . البته روش های مختلفی برای رسیدن به تمرکز فکری ( مدیتیشن ) وجود دارد ; اما همه آنها از طریق کند کردن متابولیسم ( سوخت و ساز ) بدن و مشغول کردن فکر به چیز های ساده و بی ضرر عمل می کنند تا فکر را آرامش دهند .
آرامش ذهنی طبیعتا به فن دیگری منتهی می شود که تمرکز نام دارد و در مواقعی که در معرض لغزش قرار دارید برای به دست آوردن دوباره کنترل خود فوق العاده مفید است . برای مثال : در مواقعی که تلاش می کنید به گیره انتهائی مسیر چنگ اندازید ! تمرین های زیر می تواند در این زمینه سود مند باشد ……
تمرین یک
۱٫ چند دقیقه آرام بگیرید و توجه خود را به هر دم و بازدم معطوف دارید . آرام و آسان با استفاده از پرده دیافراگم نفس بکشید . ببینید با هر بازدم چقدر احساس راحتی می کنید .
۲٫ سپس توجه خود را متوجه بدنتان سازید و به آرامی آن را از پائین تا بالا برانداز کنید ; از پاهای خود شروع کنید ; به ماهیچه ساق پا ; رانها ; باسن ; شکم; گردن و سر و صورت خود نگاه کنید . آنگاه چشم خود را برگردانید و به شانه ها ; بازوها و در آخر ساعد و کف دستانتان نظر اندازید . همانطور که بدن خود را برانداز می کنید از جائی که دچار تنش است یاد داشت ذهنی بردارید . سعی نکنید محل فشار را تغییر دهید ; فقط متوجه آن باشید . می بینید که در موقع انجام این کار بدنتان به آرامش می رسد .
۳٫ پس از چند دقیقه ; با ۵ یا ۶ نفس عمیق خود را به حالت آمادگی حرکت برگردانید . بعد از نفس ششم بدن خود را بالا بکشید و صعود کنید .

بالاخره اگر می خواهید مهارتهای کسب آرامش را بیاموزید بکوشید یک دوره آموزشی یا نوار آموزشی را انتخاب کنید که فردی کار آزموده مربی آن است ; چرا که یک برنامه آموزشی خوب باید حاوی شماری از فنون مراقبتی مهم باشد .

اعتماد به نفس
شاید بهترین پادزهر در مقابل اضطراب شدید اعتماد به نفس باشد . اعتماد به نفس زمانی که دچار اضطراب شده اید نمی تواند در غلبه بر ان به شما کمک کند ; اما در ابتدای کار احتمال مضطرب شدن شما را کاهش می دهد . هرچند که اعتماد به نفس افراد از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر می کند ; اما در هر یک از آن موقعیت ها نسبتا ثابت می ماند . برای مثال بعضی از افراد وقتی که در حالت معلق بودن به خوبی حمایت می شوند اعتماد به نفس خوبی دارند ; اما وقتی روی دیواره ای با حمایت ضعیف قرار دارند از اعتماد به نفس شان کاسته می شود ; در حالیکه برای برخی دیگر عکس این شرایط مصداق دارد .
به هر حال ; مردان ” دیواره ” معمولا در مقابله با یک وضعیت معلق جدی به ضعف اعتماد به نفس دچار می شوند و احساس آنها نسبت به سهولت صعود یک دیواره ; هر قدر دشوار باشد ; تغییری در این وضعیت ایجاد نمی کند . مهارتهای روحی همانند مهارتهای جسمانی به شرایطی که آنها را آموخته ایم وابسته هستند . جنبه دیگر از خصلت نسبتا با دوام اعتماد به نفس آگاهی به این است که یک شبه نمی توان به آن دست یافت . حصول اعتماد به نفس به سخت کوشی و برنامه ریزی زیادی نیاز دارد . متاسفانه از دست دادن اعتماد به نفس به کوشش و برنامه ریزی زیادی وابسته نیست !!
تجربه قبلی تاثیر قدرتمندی بر اعتماد به نفس دارد . در نتیجه ; بهترین راه برای افزایش اعتماد به نفس در مسیری ” دشوار” آن است که برنامه خود را در مسیر های ” آسانتر ” که شکل مشابهی دارند آغاز کنیم . این مسیرها باید در آغاز ساده باشند و به تدریج دشوارتر شوند . از آنجا که شرایط آب و هوائی ممکن است با برنامه ما همراهی نکند ; باید در برنامه خود تغییرات رطوبت هوا را هم منظور کنید و هر تمرین مهارتی و بدنی که با آن تناسب دارد انجام دهید . شاید مهمترین موضوع در زمینه تعیین هدف برای خود آن باشد که هدفها ارزشمند و واقع گرایانه تعیین گردند . به خاطر داشته باشید زمانی که در خانه نشسته اید و یک کتاب راهنما را می خوانید ممکن است مسیر ها به نظرتان واقعگرایانه به نظر رسند ; اما وقتی که در پایان آنها ایستاده اید چنین نباشد !
به محض آنکه ایده اولیه تعیین هدف را دریافتید ; می توانید از آن به شیوه های هشیارانه تری برای تمرکز روی جنبه های معین فن کوهنوردی ; یا تجسم یک مسیر استفاده کنید . این نیازمند آن است که به عنوان یک کوهنورد بیشتر به تحلیل نقاط ضعف و قدرت خود بپردازید . به هر صورت سودمندی چنین رویکردی بسیار زیاد است ; زیرا کاری که می کنید در اساس تبدیل جنبه های منفی برخورد خود به جنبه های مثبت است که هدفی را برای بازدهی آینده شما تعیین می کند . برای مثال : من اساسا کوهنوردی کند و محتاطم . وقتی شرایط مناسبی دارم ; خوب مشکلی پیش نمی آید . اما وقتی در کوهنوردی ضعیف عمل می کنم انرژی بسیار زیادی را صرفا در حالت معلق بودن از دست می دهم . در نتیجه ; تعیین یک هدف خوب برای من به هنگام ضعیف عمل کردن در کوهنوردی این است که به محض پیدا کردن یک جای دست خوب از آن استفاده کنم .
روش دیگری که برای کسب اعتماد نسبت به یک مسیر معین پیشنهاد می شود آن است که عبور فرد دیگری را از آن نگاه کنیم و حتی بهتر آنکه گذر چندین نفر دیگر را از آن نظاره گر باشیم . در مورد مسیر های کوههای بزرگ گاهی صحبت کردن با کسانی که قبلا آن مسیر را پیموده اند می تواند کافی باشد ; مهم ترین چیز آن است که خود را به آنها پیوسته بدانیم .
در نتیجه ; راه رفتن بدنبال دوستی که فقط کمی از شما بهتر است می تواند راهبردی خوب برای کسب اعتماد به نفس در باره یک ” سطح بالاتر ” باشد ; اما نگاه کردن به کوهنوردی استثنائی که با سه جهش از سنگ بالا می رود شاید چندان کار ساز نباشد !!
در سطحی عمومی تر ; تصور اینکه با موفقیت از کوهی صعود کرده اید هم می تواند تاثیر مثبتی بر اعتماد به نفس شما بگذارد . برای بعضی مردم مشکل است که تصوراتی از رفتار متعادل را در ذهن خود شکل دهند . اما با تمرین هرکسی می تواند از تخیل خود استفاده کند . فقط برخی افراد بیش از دیگران به این تمرین احتیاج دارند . با استراحت اندکی قبل از کوشش برای تمرین ذهنی می توان به فرآیند تخیل سازی سرعت بخشید . اگر با تجسم کارهائی آغاز کنید که با آنها آشناتر هستید ; باز هم به شما کمک خواهد کرد . فراموش نکنید : هر قدر به موفقیت های بیشتری دست یابید بیشتر به تخیل خود اعتماد خواهید کرد و این تخیل سازی برایتان ساده تر می شود .
گردآوری اطلاعات هرچه بیشتر ; قبل از طی یک مسیر; به کارکرد قدرت موفق تر قدرت تخیل کمک می کند ; به این ترتیب می توانید قدرت تخیل تفصیلی تر و روشن تری بیابید . گردآوری این اطلاعات برای یافتن راه حل های مختلف در برنامه ریزی هدفهائی که برای خود تعیین کرده اید نیز بسیار مهم است .
اگر این کار را نکنید و همنورد شما نخواهد تنها مسیر انتخابی شما را طی کند ; همه تمرین های ذهنی و امادگی های قبلی شما به هدر خواهد رفت .
سخن آخر آنکه همواره بکوشید در باره کوهنوردی مثبت فکر کنید . به جای آنکه بگوئید نمی توانید کاری را از پیش برید ; بکوشید از پس مشکلاتی برآید که مانع انجام آن کار می شود . پس از آن برای هدفهایی برنامه ریزی کنید که شما را قادر به رسیدن به خواسته هایتان می کند .

منابع : پزشکان بدون مرز و ویکی کوه


موضوعات مرتبط: آموزش کوهنوردی
[ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ ] [ 11:22 ] [ بابک فیضی ]

اصول تغذیه برای کوهنوردان

خیلی از افراد، فارغ از اینکه به چه نوع منطقه ی کوهستانی سفر می کنند، همیشه مواد غذایی مشابهی را که معمولا شامل شکلات و آجیل می شود به همراه می برند. این کار چندان توصیه نمی شود. چرا که چیزی که می خورید، تاثیر مستقیمی روی عملکرد شما دارد. مخصوصا در فعالیت هایی مثل صخره نوردی و کوهنوردی، بسیار مهم است که تغذیه ای اصولی و سالم داشته باشید. مساله فقط این نیست که چه چیزی می خورید، بلکه میزان غذایی که می خورید و زمان خوردن آن هم از اهمیت زیادی برخوردار است. تغذیه، در کنار یک سبک زندگی سالم می تواند تاثیرات شگرفی روی شما داشته باشد و مساله تنها ورزش کردن و کوهنوردی نیست. 

اصول تغذیه

شب قبل از سفر

بهتر است از روز قبل از سفرتان، بدنتان را برای فعالیت سنگین آماده کنید. شام شب قبل از سفرتان، باید کربوهیدرات و گلوکز به بدنتان برساند. یکی از دلایلی که به گلوکز نیاز دارید، این است که بدن گلوکز را به صورت چربی ذخیره می کند. این موضوع باعث می شود زمانی که به راحتی به غذا دسترسی ندارید، بدنتان از چربی ذخیره شده استفاده کند. از طرفی، کربوهیدرات ها به منابع غذایی محبوب ورزشکاران شهرت دارند. از آنجایی که کوهنوردی هم نوعی ورزش به حساب می آید، مهم است که به بدنتان کربوهیدرات هایی را برسانید که به راحتی جذب بدن می شوند.

کربوهیدرات ها

بهترین انتخاب، غلات کامل، لوبیاها، خانواده عدس، سیب زمینی به همراه میوه های شیرین مثل موز، هلو و خرما است. از آنجایی که این مواد غذایی، در بدنتان به آرامی جذب می شوند، به شما انرژی بیشتری می دهند و برای مدت طولانی تری می توانید بدون احساس خستگی با عمل به این اصول تغذیه فعالیت کنید.

با وجود اینکه بیشتر مواد اصلی غذای تان باید از کربوهیدرات ها تشکیل بشود، اما پروتئین هم نقش مهمی در وعده های روز قبل ایفا می کند. بهتر است ۴۰ درصد از غذایی که می خورید، شامل پروتئین حیوانی مثل انواع گوشت و یا پروتئین گیاهی مثل توفو باشد. گنجاندن کمی چربی اشباع نشده در غذا، می تواند روند جذب کربوهیدرات ها در بدن را آسان تر کند. کمی ساردین، دانه های روغنی مثل گردو و میوه هایی از خانواده توت، مثل کرنبری و بلوبری را در غذایتان بگنجانید.

توفو

صبح روز سفر

صبحانه علاوه بر اینکه قرار است باعث افزایش انرژی شما بشود، باید سبک و زود هضم باشد تا بدنتان در طول روز احساس سنگینی نکند. بنابراین یک صبحانه کامل باید علاوه بر انرژی دادن، احساس سبکی و تازگی را در شما ایجاد کند. از انجایی که فیبر، چربی و پروتئین، فرآیند هضم طولانی تری دارند، بهتر است صبحانه تان بیشتر شامل کربوهیدرات ها باشد. نان غلات کامل و فرنی، انتخاب های خوبی برای وعده صبحانه هستند. همینطور می توانید پنکیک را به همراه کمی میوه خشک میل کنید.

فرنی

یادتان باشد در زمینه استفاده از مایعات زیاده روی نکنید. آبرسانی به بدن نکته بسیار مهمی در کوهنوردی است، اما بهتر است بدانید بدن شما نیازی به بیش از دو فنجان چای و یا قهوه ندارد. بنابراین در وعده صبحانه، خودتان را از آب و مواد غذایی اشباع نکنید و تا جایی که می توانید مواد غذایی سبک بخورید.

چای و قهوه

وعده نیمروز

در حدود ۲ تا ۳ ساعت بعد از صبحانه، بدنتان مجددا نیاز به مواد غذایی و انرژی دارد. چرا که تا این ساعت، بدنتان از کربوهیدرات های شام شب قبل و موادی که برای صبحانه تان مصرف کردید استفاده کرده است. در این زمان بهتر است از میوه هایی مثل موز، انجیر و یا انواع میوه خشک به همراه آجیل (گردو، بادام، پسته و بادام زمینی) استفاده کنید.

آجیل

موز یکی از بهترین مواد غذایی است. این میوه علاوه بر این که با داشتن میزان بالای کربوهیدرات، پتاسیم و ویتامین ها، برای عملکرد بهتر قلب ضروری هستند، یکی از بهترین و اصلی ترین انتخاب های غذایی برای کوهنوردان به شمار می آیند. بهتر است در سفرهای کوهستانی حتما موز به همراه داشته باشید.

موز

آبرسانی به بدن

این که در وعده صبحانه نیازی به بیشتر از دو فنجان چای و یا قهوه ندارید، به این معنی نیست که بدنتان را از آب مورد نیازش محروم کنید. عدم آبرسانی کافی به بدن باعث گیجی و خستگی مفرط در سفرهای کوهستانی می شود. ۷۰ درصد بدن شما از آب تشکیل شده است. با وجود این، از دست دادن تنها ۲ درصد از آب بدنتان، باعث می شود علایم رخوت و خستگی شدید را تجربه کنید.

آب

بهتر است در طول فعالیت، هر ۱۰ الی ۱۵ دقیقه کمی آب بنوشید تا از احساس خستگی جلوگیری کنید. نیازی نیست یک دفعه حجم زیادی از آب را به بدنتان برسانید. از نظر پزشکی، در هر ساعت نیاز دارید تا نیم لیتر آب به بدنتان برسانید. اما بعد از ۸ تا ۱۲ ساعت کوهنوردی، تحمل جنین حجمی از آب در بدن به نظر غیر ممکن می آید. پیشنهاد ما این است که در حدود ۱و نیم تا ۲ لیتر آب به همراه داشته باشید و کم کم آن را بنوشید.

همراه داشتن نوشیدنی های ورزشی هم گزینه ی خوبی است. این نوشیدنی ها نه تنها از نظر آبرسانی، بلکه به دلیل داشتن ویتامین و مواد معدنی اهمیت دارند. چرا که در طول فعالیت و با عرق کردن، بدنتان به این مواد نیاز بیشتری پیدا می کند.

نوشیدنی ورزشی

شام بعد از فعالیت

در فاصله ۳۰ تا ۶۰ دقیقه بعد از تمام شدن فعالیت و ماجراجویی تان، بدنتان به سوخت رسانی مجدد نیاز دارد. چرا که در این مدت، چربی ها به کربوهیدرات تبدیل شده و سریعا جذب می شوند. بنابراین رعایت اصول تغذیه در این زمان اهمیت زیادی دارد. در وعده شام بعد از فعالیت، کربوهیدرات ها و پروتئین از مهم ترین موادی هستند که باید به بدنتان برسانید. یک شام کامل شامل گوشت، تخم مرغ، شیر، سبزیجات و میوه ها می شود. بعضی از این مواد به بازسازی ماهیچه ها کمک می کنند و بعضی از آن ها منبع فوق العاده ی برای دریافت انرژی به شمار می آیند. این مواد انرژی از دست رفته بدنتان را تامین می کنند و باعث می شوند صبح روز بعد احساس شادابی و سبکی داشته باشید.

مرغ و سبزیجات

در کنار تمام این توصیه ها، بهتر است از واکنش بدنتان نسبت به مواد غذایی مختلف آگاه باشید و بهترین رژیم غذایی را برای خودتان در نظر بگیرید.

منبع : climbbigmountains.com  و سایت الی گشت


موضوعات مرتبط: تغذیه در کوهنوردی
[ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۸ ] [ 22:55 ] [ بابک فیضی ]

شرح حادثه دماوند جبهه شمال شرقی 17مرداد 98
 

"با قلبی آکنده از اندوه در غم از دست دادن دوست مهربان و همنورد عزیزمان فرناز دولتخواه ..." امید است با مطالعه دقیق حوادث کوهنوردی از بروز حوادث مشابه جلوگیری گردد.

 

درباره گروه: گروه کوهنوردی نشاط زندگی یک گروه کوهنوردی دوستانه در تهران است. فعالیت های طبیعت گردی و کوهنوردی گروه با حضور جمعی از دوستان در آذرماه سال 1393 شروع شده و تاکنون به صورت منظم ادامه دارد. 
درسته که دوستانه هستیم اما بی ضابطه و بی قانون نیستیم. برنامه و تقویم  و اساسنامه داریم  و پذیرش اون جزو شرایط عضویت در گروه هست. جی پی اس داریم و قبل از اجرای برنامه چند تا ترک مسیر رو میگیریم در گوگل ارث بررسی کرده و همه جوانب رو می سنجیم. گواه این ادعا برنامه هایی هست که در این چند سال اجرا شده در مسیرهای بکر و کم تردد و بسیاری مسیرها که ما اولین گزارش آن را نوشتیم و مرجع سایر کوهنوردان شدیم در عین حال یک مورد گم شدن یا حادثه و آسیب در گروه نداشتیم تا امسال که همه چی دست به دست هم داد تا این اتفاق ناگوار رخ دهد.
به خطرات کوه اگاه هستیم و نسبت به سلامت همنوردان خود تعهد اخلاقی داریم. در عین حال به ضعفها و کاستی های خود اقرار کرده و چون انسانیم از خطا و اشتباه مبرا نیستیم. 
در این حادثه متاسفانه برخی گفتند که خانم دولتخواه و همراهشان چون کند بودند ما ایشان را رها کردیم! نه، ما تا حد امکان ایشان را در گروه نگه داشتیم و حتی سرقدم تا چهار ساعت و تا ۵۲۰۰ متر به پای شان گام برداشت. جدا شدنشان از گروه بنا بر شرایط و اتفاقاتی بوده که در ذیل شرح ان بیان میشود.

شرح برنامه و حادثه:
چهارشنبه:
ساعت 4.30 صبح چهارشنبه مورخ 16 مرداد 98 طبق برنامه ریزی قبلی، تعداد 24 نفر با یک دستگاه میدل باس از تهران عازم جاده هراز و روستای ناندل شدیم. طبق تصمیم و قرار قبلی برای سهولت در هماهنگی ها و برقراری نظم و کمک به سرپرست، گروه به سه گروهک 8 نفره با سه سرگروه تقسیم شد و همچنین هر نفر از اعضا یک همنورد مشخص کردند که در صورت بروز مشکل این همنورد وظیفه دارد با آن شخص مانده و یا در صورت نیاز با ایشان به عقب برگردد. صعود خود را از گردنه سر شروع کرده و همه با هم در یک خط بدون مشکل خاصی به محل کمپ یعنی تخت فریدون در ارتفاع 4350 متر رسیدیم و شب را در کمپ سپری کردیم.

پنجشنبه (روز اول حادثه، 17 مرداد):
ساعت 6 صبح 21 نفر از اعضا با مشخص شدن جلودار و عقب دار به سمت قله حرکت کردیم. پس از حدود نیم ساعت خانم فرناز کمی از گروه عقب ماندند که سرپرست گروه ایشان را پشت سر جلودار گذاشته و به سرقدم عنوان کردند که گامشان را با خانم فرناز تنظیم کنند. پس از حدود 4 ساعت و در ارتفاع حدود 5200 متر خانم فرناز عنوان کردند که امکان ادامه مسیر با گام گروه را ندارند (از فرناز عجیب بود این کندی! بعد از حادثه از یکی از خانم های گروه شنیدم که فرناز در کمپ مشکل ماهانه زنانگی برایش پیش امده بود). پس از بی نتیجه ماندن تشویق های سرپرست و سایر اعضا برای ادامه مسیر با گروه و از آنجایی که برگشت به کمپ در این ارتفاع خود با ریسک همراه بود، با خواست ایشان مبنی بر حرکت پشت سر گروه موافقت شد و فرناز و بهزاد به عنوان همنوردش پشت سر گروه حرکت کردند.
گروه در ساعت 12 ظهر به قله رسید و پس از حدود 1.5 ساعت استراحت و توقف روی قله تیم در حال بازگشت بود که فرناز و بهزاد به قله رسیدند. پس از خوش و بش با اعضای گروه، سرپرست به ایشان اعلام داشتند که هرچه سریعتر استراحت و عکاسی کرده و به همراه گروه به سمت پایین حرکت کننند. خانم فرناز عنوان می کند که استراحت و عکاسی ما روی قله حداقل یک ساعت زمان می برد و نمی خواهیم گروه بخاطر ما معطل شود. اصرارهای سرپرست و چند نفر از اعضا بی نتیجه ماند. با توجه به تجربه برنامه های قبلی و با توجه به اینکه روی قله کمی باد داشت و برخی اعضا سردشان شده بود و همچنین یکی دو نفر بخاطر ارتفاع سردرد و ناراحتی داشتند تصمیم بر این شد که گروه به سمت پایین حرکت کند و این دو نفر بعدا خود را به گروه برسانند.
گروه ساعت 13.30 به سمت پایین حرکت کرده و ساعت 17 به تخت فریدون رسید. هنوز نیم ساعت از حضور ما در محل کمپ نگذشته بود که خبر حادثه توسط یکی از گروهها به ما رسید. سرپرست به همراه 4 نفر از اعضا که اماده تر بودند به سمت بالا حرکت کردند. پس از حدود یک ساعت بهزاد را در مسیر دیدیم که آسیب دیده و ترسیده اما با همراهی یک گروه با پای خود در حال فرود به سمت کمپ بود.

شرح حادثه از زبان بهزاد:
بهزاد عنوان داشت که من و فرناز پشت سر یک گروه حرکت می کردیم که این گروه در بخشی از مسیر نشستند و ما ادامه دادیم و در نقطه ای به بالای یخچال رسیدیم و متوجه شدیم که مسیر را اشتباه آمده ایم. با توجه به اینکه برگشت و تصحیح مسیر برایمان سخت بود تصمیم گرفتیم که از عرض یخچال تراورس کنیم (یخچال دوبیسل ، ارتفاع حدود 5100 متر)

 با ورود به یخچال در چند متر پایانی فرناز سر خورده و سقوط می کند. من نیز بدون اختیار پشت سر فرناز به سمت پایین سر خوردم. انتهای یخچال (ارتفاع حدود 4600 تا 4700 متر) هر دو متوقف شدیم که به طور معجزه آسایی جان سالم به در بردیم. فرناز عنوان می کند که من می خواهم بروم بالا و وسایل خود را بردارم اما من به دلیل خیس شدن در آب و آسیب هایی که دیده بودم امکان صعود نداشتم و سعی کردم وی را منصرف کنم. از یخچال بیرون آمده و در مسیر دره به سمت جبهه شمال شرقی شروع به حرکت و تراورس کردم. فرناز نیز پس از چند دقیقه حرکت به سمت بالا ظاهرا منصرف شده و پشت سر من راه افتاد. پس از حدود ۱۰-۱۵ دقیقه به یخچال بعدی رسیدم. من یخچال دوم را تراورس کردم (محدوده 4700 متر) و فرناز که از برداشتن وسایل منصرف شده و پشت سر من راه افتاده بود، از ان طرف یخچال به من گفت که من نمیتوانم یخچال را تراورس کنم. به او گفتم که بالای یخچال دیده می شود برو از بالا عبور کن. (نکته: این یخچال دو تکه بوده و در ارتفاع حدود 4850 متر خشکی دارد). با توجه به اینکه من هنوز خیس بوده و خیلی سردم بود به سمت شمال شرقی حرکت کردم که کمک بیاورم و اینجا آخرین مکالمه و دیدار من با فرناز بود.

با توجه به اطلاعات دریافتی از بهزاد و یک گروه سه نفره که باتوم بهزاد را بالای یخچال دیده بودند، ما به سمت بالا و محل سقوط ادامه مسیر دادیم تا با شناسایی دقیق و صحیح یخچال عملیات جستجو را شروع کنیم. خیلی زود هوا کاملا تاریک شد و ما از 4900 به بالا را در تاریکی طی کردیم. حدود ساعت 23 به بالای یخچال دوبی سل در ارتفاع حدود 5100 متر رسیدیم. باتوم و فلاسک چای بهزاد و کاپشن فرناز را داخل یخچال مشاهده کردیم که ظاهرا در همان ابتدای مسیر از ایشان جدا شده و روی یخچال گیر کرده بود. (به گفته بهزاد کاپشن فرناز بالای کوله اش قرار داشت). پس از مارک این نقطه در جی پی اس، سرپرست سه نفر را مامور جستجوی محدوده بالای یخچال و یال کرده و خود به همراه یک نفر دیگر به سمت پایین یخچال ارتفاع کم کردند. در ارتفاع 5026 متر بنر گروه که همراه فرناز بود را گوشه یخچال مارک کردند که به یک سنگ گیر کرده بود. با توجه به اینکه این مسیر ریزشی و بسیار خطرناک بود تا ارتفاع حدود 4900 متر ادامه داده و سپس به بالا برگشته، گروه را جمع کرده و با توجه به اینکه حال دو نفر از اعضای گروه مساعد نبود، همگی به محل کمپ برگشتند.

جمعه (روز دوم حادثه):
صبح جمعه تعدادی از اعضا گروه داوطلب برای ماندن در کمپ و جستجو بودند اما با توجه به خستگی گروه و عدم توانایی نفرات گروه برای جستجو در منطقه خطرناک و ریزشی یخچال ها، سرپرست اجازه این کار را نداد و بجز دو نفر باقی گروه را به سمت ناندل رهسپار کرد. در نتیجه سرپرست، بهزاد و یکی دیگر از اعضا برای پیگیری جستجو در کمپ ماندند.
با توجه به اعلام شب قبل به 112 و نیروهای امداد محلی، صبح نیز تلفنی با نیروهای امداد در تماس بودیم که تیم های جستجو به منطقه اعزام شوند. در عین حال از طریق قاطرچی که در کمپ حاضر بود با دو نفر از برادران افغانی در ناندل که کاملا آشنا به دماوند بودند تماس برقرار کرده و پس از توافق هزینه، ایشان به سمت بالا برای کمک به ما شتافتند. این دو افغانی در جستجو در منطقه یخچال ها دو نفر دیگر از حادثه دیده ها را پایین یخچال دوبی سل پیدا کرده و نجات دادند (یک نفر پس از سه روز مفقودی و یک نفر روز اول). در نهایت کل روز دوم حادثه با بی کفایتی یکی از امدادگران محلی که با سرپرست گروه و امداد هلال احمر در تماس بود با شایعه سازی  در مورد پیدا شدن فرناز سپری شد و به شب رسید. در واقع اطلاعات غلط این امدادگر باعث شد که گروه امداد هلال احمر نیز تمرکز خود را از فرناز برداشته و معطوف ان دو نفر دیگر نماید.

شنبه (روز سوم حادثه):
جستجوی امداد هلال احمر و نفرات افغانی همچنان بی نتیجه می ماند.

یکشنبه (روز چهارم حادثه):
در این روز سه نفر از دوستان ما که شب قبل از تهران برای کمک به کمپ آمده بودند، به همراه سرپرست و دو نفر افغانی عازم محل حادثه می شوند. محدوده یخچال دوبی سل و یخچال مجاور و مسیرهای شمالی وشرقی  به دقت جستجو می شود. دو نفر از امداد هلال احمر نیز از سمت دیگر به محدوده محل حادثه می روند اما تمام جستجوها بی نتیجه می ماند. غروب هوا بارنی شده و تمام نفرات گروه که در تخت فریدون بودند به سمت ناندل حرکت می کنند. در ناندل نیروهای کمکی از گروه امداد کوهستان تهران ( جناب اخوان) و سایر کوهنوردان داوطلب در منزل آقای صالحی جمع می شوند. همچنین در این شب خانواده محترم دولتخواه (پدر و عمو) نیز در ناندل و در کنار امدادگران حضور یافتند.

دوشنبه (روز پنجم حادثه):
صبح دوشنبه جلسه هماهنگی به مدیریت امداد هلال احمر(دکتر کبادی) تشکیل شده و تبادل اطلاعات انجام می پذیرد. گروهها عازم منطقه شده و در نهایت 

عصر دوشنبه یکی از امدادگران داوطلب (اقای شریفی) موفق به رویت جنازه فرناز در کناره یخچال و در ارتفاع حدود 4700 متر می شود. (یخچال مجاور دوبی سل به سمت شمال شرقی که اقای لشگری هلال احمر با شماره ۵ انرا نامگذاری نموده بودند).
به نظر می رسد که پس از تراورس بهزاد از یخچال، فرناز در تلاش برای عبور از یخچال دچار حادثه (سقوط و یا اثابت سنگ) شده و به کناره یخچال پرت می شود. سپس شن و خاک روی وی را پوشانده و از دید پنهان می شود تا روز دوشنبه که بخاطر بارش باران و تگرگ بخشی از بدن وی نمایان می شود.

سه شنبه:
انتقال جسد متوفی توسط یک تیم 10 نفره از امداد هلال احمر و کوهنوردان از ارتفاع 4700 متر به روستای ناندل تا شب به طول انجامید.

چهارشنبه (23 مرداد):
پزشکی قانونی زمان فوت را پنجشنبه 17 مرداد اعلام می کند (همان روز اول).

و اما ذکر چند نکته:
 
1- عواملی که سبب شد گروه نشاط و سرپرست با درخواست ماندن این دو نفر روی قله موافقت کنند به شرح ذیل بوده است (عوامل سهل انگاری):
الف) سابقه و تجربه خانم فرناز ب) شلوغی مسیر که قطار کوهنوردان در حال صعود و فرود بودند ج) خواست و اصرار ایشان برای ماندن روی قله و عکاسی که با توجه به سوابق قبلی (مثل قله شاه البرز) می دانستیم کمتر از یک ساعت طول نمی کشد و نمی شد کل گروه را با توجه به شرایطی که در بالا عنوان شد این مدت روی قله نگه داشت. د) عقب دار و یا هیچ یک از دیگر اعضا تجربه و آگاهی کامل به مسیر نداشتند که همراه ایشان روی قله بمانند.
به گفته بهزاد ایشان 1 ساعت و 15 دقیقه روی قله ماندند.

2- سرپرست برنامه برای آن بخشی که قصور صورت گرفت که می شد حتی به زور و یا هر تدبیری ایشان را در مسیر برگشت همراه گروه کرد از خانواده محترم دولتخواه و جامعه کوهنوردی عذر خواسته و طلب بخشش می کند.

3- کاش یاد بگیریم که دلسوز باشیم و فقط با بیان حقیقت، شرح حادثه دهیم بدون قضاوت! دوستانی که از روز اول با ارائه گزارش حادثه و حتی پنهان کردن حقیقت نوک پیکان را به سمت گروه نشاط و سرپرستش نشانه گرفته اند کاش به این فکر می کردند که ممکن است روزی خود در این جایگاه قرار گیرند. یاد بگیریم که منم منم نکنیم و از مصیبت دیگران پلی برای بالا رفتن و مطرح کردن خود نسازیم.
سوال: کسانی که این روزها بر طبل غیرمجاز کوبیده و ما را بی کفایت و بی مسئولیت جلوه می دهند، با بررسی اماری حوادث کوهنوردی در چند سال اخیر، آیا پشت آن حوادث، باشگاههای معتبر و سرپرستانی با کلکسیونی از افتخارات و اموزش ها نبوده اند!؟

4- سرپرست و چند تن از اعضای گروه نشاط از ابتدا تا پایان امداد و انتقال متوفی به پزشکی قانونی در تخت فریدون و سپس در ناندل، با حضور فیزیکی در جستجو و یا انتقال اطلاعات وظیفه خود دانسته اند که در کنار نیروهای امدادی حضور داشته باشند.

5- در پاسخ به برخی انتقادها و حرف و حدیث ها در فضای مجازی به این نکته اشاره کنیم که سابقه کوهنوردی و تعداد صعود به قله دماوند خانم فرناز از تمام اعضا و حتی سرپرست گروه بیشتر بوده است. یعنی ایشان کوهنورد تازه کار یا بی تجربه ای نبوده اند که روی قله رها شوند! کما اینکه مرداد ماه سال 97 صعود 2 نفره به قله دماوند از جبهه غربی با سرپرستی خودشان داشته اند.

6- از نیروهای امداد هلال احمر (دکتر نیکزاد، دکتر کبادی، لشگری، ملکی، صادقی فر)، تیم امداد و نجات کوهستان تهران به سرپرستی جناب اخوان، دکتر مسادعدیان، مهرداد محبی، برادران و خانواده مظلومی، خانواده محترم آقای صالحی در ناندل که با گرمی و مهمان نوازی پذیرای ما بودند، خانواده محترم دولتخواه، اعضای گروه نشاط و همه عزیزانی که در این چند روز همراه و یاور بودند نهایت قدردانی و سپاسگزاری را داریم.

با ارادت و احترام
نیما اسماعیلی
سه شنبه 29 مرداد 98

 


موضوعات مرتبط: حوادث کوهنوردی
[ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸ ] [ 21:18 ] [ بابک فیضی ]

آشنایی با ارهارد لورتان   Erhard Loretan

 

ارهارد لورتان Erhard Loretanارهارد لورتان Erhard Loretan از اعضای اتحادیه راهنمایان کوهستان و از اعضای کلوپ کوهنوردی (آلپاین کلاب) در کشور سوئیس، در سال 1959 در شهر بوله سوئیس به دنیا آمد. 
وی رفتن به کوهستان را از 11 سالگی آغاز نمود. در سال 1973 نخستین صعود از جبهه شمالی به یک کوه را در سن 13 سالگی آغاز نمود. یکسال پس از آن شروع به صعود کوهها به صورت انفرادی نمود و بمرور صعود مسیرهای دشوار و البته خیلی دشوار را هم صورت داد. کوهنوردی دربرنزاوبرلند، ولز، مون بلان و دولومیتها، از کارهای دائمی این کوهنورد جوان بود.

در نخستین صعود بزرگ خارج از آلپ خود در 1980 به آند رفت و از آن پس به سختی می شد نامی از او در هیمالیا نشنید. در 1982 نخستین 8000 متریش را با نانگاپاربات شروع کرد و با صعود به قله اصلی کانچن چونگا در 1995 یعنی در مدت 13 سال و در سن 36 سالگی به عنوان سومین کوهنورد دنیا پس از راینهولد مسنر و جزری کاکوشکا صعود به باشگاه 8000 متریها  را  به پایان رساند.

ارهارد لورتان Erhard Loretan

وی اغلب صعودهایش را از مسیرهای نو، به سبک آلپی و به شکل سرعتی با کمترین تجهیزات صورت داد، بدون شرپا ، طناب ثابت و کپسول اکسیژن مصنوعی صورت داد. از فعالیتهای شاخص وی در هیمالیا می توان به صعود خط الراس آناپورنا به طول 15 کیلومتر که حدود 7.5 کیلومتر آن بالای 7300 متر بود اشاره کرد که در 1984 صورت گرفت. همچنین صعود و فرود اورست در مدت 43 ساعت در سال 1986، صعود مسیر جنوب غربی چوآیو در مدت 27 ساعت و چند روز بعد صعود و فرود قله مرکزی شیشاپانگما از جبهه جنوبی در مدت زمان 22 ساعت در سال 1990 اشاره نمود. البته صعود برج ترانگو از جبهه شرقی کوه در سال 1988 به همراه وویتک کورتیکای لهستانی را نیز می توان از برجسته ترین کارهای وی دانست.
ارهارد لورتان ثابت کرد از نظر روحی، جسمی در آلپ بسیار توانمند است، جائیکه او توانسته بود 13 صعود از جبهه شمالی کوههایش، از آیگر و دولدن بورن در برنز اوبرلند را به همراه آندری جورج تنها در مدت 13 روز در 1989 انجام دهد.

ارهارد لورتان Erhard Loretan

در طی سالهای 1994- 95 لرتان به قطب جنوب رفت، جائیکه او توانست دو 2 صعود نخستین را به ثبت برساند. قله Epperly 4700 متر از مسیر غربی با حدود 3000 متر صعود شیب تند یخی.
او دارای ذهنی بسیار نیرومند و البته نادر در میان انسانها بود. البته بسیار هنرمند و موقعیت سنج در شرایط بحرانی بود. او گاهای در شرایطی سخت حتی در نزدیکی های قله بدلیل تشخیص موقعیت باز میگشت و این رمز زنده ماندن وی در کوهستان بود.
وی در سال 96 پس از پایان صعود هشت هزار متریها با شایستگی مدال کینگ آلبرت را دریافت نمود.

صعودهای لورتان بر روی 8000 متری ها:

1982/06/10 نانگاپاربات – به همراه نوربرت جاز از مسیر کینشوفر
1983/06/15 گاشربروم II – به همراه مارسل رودی و ژان کلود سوننویل، از مسیر غربی
1983/06/23 گاشربروم I - به همراه مارسل رودی
1983/06/30 برودپیک - به همراه مارسل رودی، مسیر نرمال
1984/04/30 ماناسلو – به همراه مارسل رودی از مسیر شمال شرقی (مسیر نرمال)
1984/10/24 آناپورنا – به همراه نوربرت جاز
1985/07/06 کی2 – به همراه ژان تیروله، اریک اسکوفیر و پیر موراند
1985/12/08 دائولاگیری – به همراه ژان تیروله، آلن استاینر و پیر موراند
1986/08/30 اورست – مسیر هورنباین، به همراه ژان تیروله و پیر بگین، در مدت 31 ساعت صعود و برگشت در مدت 3.30 ساعت
1990/09/21 چوآیو – به همراه ژان تیروله و ویتک کورتیکا در مدت 27 ساعت
1990/10/03 شیشاپانگما – به همراه ژان تیروله و ویتک کورتیکا
1991/10/02 ماکالو – برج غربی به همراه ژان تیروله
1994/10/01 لوتسه – به همراه زان تیروله
1995/04/29 شیشاپانگما- مسیر نرمال
1995/10/05 کانچن چونگا – به همراه ژان تیروله


لورتان پس از پایان صعودهایش به 8000 متریها باز هم به هیمالیا بازگشت و تلاشهایی را بر روی
نانگاپاربات در سال 97 به همراه کورتیکا و 2000 به همراه ژان تیروله از مسیر ماژینو (هر دو تلاش ناموفق)، ژانو 2003 و2002 تا ارتفاع 6600 متر از مسیر شمالی (ناموفق) صورت داد. از جمله کارهای بیادماندنی لورتان تلاش برای راهنمایی و نجات کوهنورد مشهور فرانسوی بنیو شامو بر روی کانچن چونگا بود، که هرگز از یادها نمی رود.

ارهارد لورتان Erhard Loretan

در گذشت

"ارهارد لورتان" کوهنورد و راهنمای مشهور سوئیسی  در روز تولد 52 سالگی اش  در 28 آوریل 2011 و هنگام صعود به  قله"گرون هورن" کوه آلپ سقوط کرد و کشته شد.

 پلیس سوئیس اعلام کرد که "لورتان" هنگامی که یک گروه کوهنوردی را به یکی از قله های آلپ هدایت میکرد درگذشت. او و همکارش در حال ارزیابی مسیر صعود بودند که بنا به دلایل نامعلوم از ارتفاع 4043 متری سقوط می کنند. لورتان بلافاصله جان خود را از دست می دهد و همکارش  نیز در حای که شرایط وخیمی داشت به بیمارستان منتقل می شود.

 

منبع:

کوه قاف - رضا زارعی


موضوعات مرتبط: باشگاه 8000ها
[ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ] [ 20:44 ] [ بابک فیضی ]

در صعود اورست سال 84 چه گذشت؟


افشای یک راز 14 ساله
محسن آجرلو


قرار است برگردیم به 14 سال قبل. سال 1384 که شاید برای بسیاری از ما یک سال معمولی باشد مثل همه سال‌ها اما برای شخصیت اصلی و راوی داستان اینطور نیست. سالی که می‌توانست بهترین و خاطره‌انگیزترین سال عمرش باشد، تبدیل به کابوس باقی سال‌های عمرش شد و مانند یک غول وحشتناک، تمام این 14 سال را دنبالش کرده و آزارش داده. جوان پرقدرتی که تمام عضلاتش پر بود از نیروی جوانی و تمرین روزانه‌اش 50 دور دویدن دور زمین فوتبال شیرودی بود، حالا با شکمی برآمده و خاطری پریشان، برایمان از آن روزها می‌گوید. بعد از 14 سال سکوتش را شکسته و برای اولین بار، از تلخ‌ترین روزهای عمرش به صورت یکجا و پیوسته صحبت می‌کند. پس از این همه سال، هنوز هم بارها تن صدایش که از هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر می‌آید، هنگام ادای برخی جملات بالا و پایین می‌شود و حتی صدایش می‌لرزد. با این حال تصمیم گرفته بالاخره سکوتش را بشکند و از رازی مگو، پرده بردارد.
ماجرا برمی‌گردد به چهارده سال قبل و صعود تیم کوهنوردی ایران به قله اورست. راوی ما هم یکی از جوان‌ترین اعضای آن تیم بوده و اتفاق‌هایی را به چشم دیده که در تمام این‌ سال‌ها، تنها سعی کرده از آنها فرار کند. در هفته‌های اخیر اما چیزهایی شنیده که نمک شده روی زخم‌هایش و عزمش را جزم کرده تا تمام ماجرا را برایمان روایت کند. پس اجازه می‌‌دهیم داستان، با روایت و از زبان خودش نگاشته شود. اینکه که بوده و چطور شده که پایش به هیمالیا و اورست باز شده و پس از آن، چه چیزهایی در ارتفاع هفت هزار متری با چشم‌های خودش دیده و تجربه کرده است.


اسمم شهاب است و فامیلی‌ام رئیسی اسکویی. اهل تهرانم و متولد 1359. پدرم عاشق کوه و کوهنوردی بود و از همان بچگی من را با خودش به کوه‌های اطراف تهران می‌برد. بزرگ‌تر که شدم دیگر زانوهایش ادامه نداد با من به کوه بیاید و دیگر خودم شیفته کوه شده بودم. در همین رفت و آمدها و صحبت با کوهنوردان، با یکی از گروه‌های قدیمی کوهنوردی در تهران آشنا شدم؛ گروه آرش. در قالب این گروه شروع به برنامه‌های متنوعی در زمینه قله‌نوردی و دیواره‌نوردی کردم و بعدها در اوج جوانی، به عنوان مسئول فنی گروه انتخاب شدم. از طریق گروه آرش هم بود که با اردوهای فدراسیون کوهنوردی آشنا شدم و برای اولین بار، 18-17 ساله بودم که به اردوها دعوت شدم.
 
دعوت اوراز برای رفتن به هیمالیا
پدرم در جمهوری مغازه داشت. من هم چند ماهی بود که به اردوها می‌رفتم و در اوقات فراغت، در مغازه هم کمک حال پدر بودم. یک روز در مغازه نشسته بودیم که تلفن زنگ خورد. مردی پشت تلفن خودش را معرفی کرد که پدر گفت: «آقای اوراز بزرگ؟»محمد اوراز زنگ زده بود به پدرم تا از او اجازه بگیرد من را به هیمالیا ببرد. باورم نمی‌شد! انگار عملکردم در اردوها به چشم مرحوم اوراز آمده بود و زنگ زده بود تا اجازه‌ام را برای رفتن به هیمالیا بگیرد.البته که پدرم اجازه نداد. گفت اول باید دیپلم‌ات را بگیری. همین را هم به آقای اوراز گفت. من اما غرق در شادی همین تماس بودم چون «محمد اوراز» برای گرفتن اجازه‌ام زنگ زده بود.
 
صعود به اسپانتیک در 2002
حضورم در اردوهای تیم ملی خیلی پررنگ بود و اغلب در بخش‌های مختلف بهترین رکوردها و شرایط را داشتم. به همین خاطر هم به تیم ملی نوجوانان دعوت شدم آنهم برای اعزام به قله اسپانتیک که جزو 7000 متری‌هاست. در این صعود هم یکی از آماده‌ترین‌ها بودم و خیلی خوب این قله را صعود کردم. مدتی بعد هم که برای صعود به قله دیگری رفتیم، برنامه به دلیل نبود ویزا عوض شد و یک بار دیگر اسپانتیک را صعود کردیم. در آن صعود که تمام مجموعه تیم‌های ملی با 50-40 نفر حضور داشتند، در اوج جوانی جلودار بودم و به خاطر آشنایی‌ام با مسیر، راه را باز می‌کردم. ماحصل همین فعالیت‌ها هم در نهایت دعوت شدنم به اردوی تیم ملی برای صعود به قله اورست بود.
 
اردوی صعود به اورست
برای تشکیل اردوی صعود به اورست در سال 84، دیگر فراخوانی داده نشد. از همان نفراتی که در اردوها و صعود‌های قبل حضور داشتند، 10 نفر دعوت شدند که یکی از آنها من بودم. 25-24 سال سن داشتم و در اوج آمادگی بودم. در اردوهای اورست هم بهترین رکوردها برای من بود و عظیم قیچی‌ساز. کسی نبود که امتیاز بهتری از ما داشته باشد. به همین خاطر هم اسم ما به عنوان اعضای اصلی صعودکننده در تمام نشریات و سایت‌های آن زمان به عنوان تیم صعودکننده اصلی منتشر شد. در آن تیم بسیاری از بزرگان کوهنوردی ایران حضور داشتند؛ جلال چشمه قصابانی، اقبال افلاکی، رضا زارعی، عظیم قیچی‌ساز، من و چند نفر دیگر.
 
دایی جلال و تشویق از گردنه جنوبی
من در اسپانتیک با جلال چشمه قصابانی همنورد شدم. او به معنای واقعی کلمه در آن سال‌ها خیلی بزرگ بود. برای خودم من هم نوعی اسطوره بود. در آن صعود لذت بسیاری بردم و در اردوهای اورست هم مدام در حال تشویق من بود و می‌گفت فقط برای حمایت تو و بقیه جوان‌ترها به اورست می‌آیم. مطمئن باش از گردنه جنوبی تشویقت می‌کنم و از آن پایین برایت دست می‌زنم. برای من جوان این خیلی دلگرمی بزرگی بود کسی مانند او که همه «دایی جلال» صدایش می‌کردند و بزرگ کوهنوردی ایران بود، اینطور درباره‌ام صحبت کند.
 
اولین پالس‌های منفی در لوکلا
در ایران که همه چیز خوب بود. همه حامی بودند و اینطور می‌گفتند که چون قبلاً اورست را در سال 77 صعود کرده‌اند، برای حمایت ما جوان‌ترها می‌آیند. حتی در نپال و تا کاتماندو هم مشکلی نبود اما در لوکلا بود که اولین پالس‌های منفی را گرفتم. کم‌کم لحن صحبت در حال تغییر بود. تا اینکه یک جا شنیدم که اقبال افلاکی به چند نفر دیگر گفت: «این برنامه را آمدم تا حسن نجاریان و مقبل هنرپژوه در تیم نباشند!»
خیلی جا خوردم. با این حال خیلی توجه نکردم اما تمام شواهد در مسیر رسیدن به کمپ اصلی، بوی تغییر اوضاع و عوض شدن احوال بزرگترهای تیم را می‌داد.

افلاکی را روی شانه‌هایم بالا بردم
ما به کمپ اصلی رسیدیم و پروسه هم هوایی آغاز شد. ما برای اینکه بدن‌هایمان به ارتفاع بالا عادت کند، باید به کمپ‌های بالاتر می‌رفتیم و پس از مدتی به پایین برمی‌گشتیم. این کار را تقریبا تمام کوهنوردان برای صعود به کوه‌های بلند انجام می‌دهند و در هیمالیا که بسیار رایج است. من یکی از جوان‌ترین اعضای تیم و واقعا آماده بودم اما نفراتی مانند اقبال افلاکی و جلال چشمه قصابانی سن و سال بیشتری داشتند. حق استادی بر گردن ما داشتند و احترامشان واجب. به همین خاطر هر کجا خسته می‌شدند یا انجام اقدامات صعود برایشان ممکن نبود، کمکشان می‌کردم. من در تمام طول مسیر از کمپ اصلی تا کمپ سه که برای هم هوایی انجام می‌شد، اقبال افلاکی را کمک کردم و حتی در شیب‌های 80 – 70 درجه، روی شانه‌هایم گذاشتم و به بالا هلش دادم تا برود. برایش کارگاه می‌زدم و کمکش می‌کردم تا بالا برود. عظیم هم در تیم دیگر، دایی جلال را کمک می‌کرد. بالاخره بزرگترهای ما بودند و واجب بود به آنها کمک کنیم.
تا اینجا هم مشکل جدی و قابل توجهی بینمان به وجود نیامده بود. تا یادم نرفته بگویم در تیم ما دو جوان دیگر هم بودند. فرهاد عزیزی از کرج و مهدی شریفی از همدان. دو کوهنوردی که در تمام طول مسیر تا کمپ 3، کوچکترین ضعفی از هیچ‌کدام ندیدم و با قدرت تمام به بالا آمدند و همگی با هم به کمپ اصلی برگشتیم تا برای صعود نهایی یا در اصطلاح کوهنوردی «حمله» آماده شویم.
 
توطئه با رأی‌گیری!
سرپرست اصلی برنامه آقاجانی بود. با این حال چون توان صعود نداشت، دیرتر آمد و از کمپ اصلی هم بالاتر نمی‌آمد. کما اینکه در همان کمپ اصلی هم دچار مشکل شد و چند روزی به ارتفاع پایین‌تر رفت تا اوضاعش روبراه شود. به هر شکل پس از مراحل هم هوایی بود و در گیر و دار آماده شدن برای صعود نهایی بودیم که اتفاق عجیبی افتاد. در حالی که در تهران مشخص شده بود چه نفراتی برای صعود نهایی آمده‌اند و برخی دیگر برای حمایت آنها، به یکباره همه چیز عوض شد. آقاجانی اعلام کرد که باید برای انتخاب تیم حمله رأی‌گیری کنیم. دایی جلال و اقبال افلاکی هم پشت حرف او را گرفتند. در عمل من، مهدی شریفی و عزیزی را از بازی خارج کردند و پنج نفر را برای صعود انتخاب کردند؛ دایی جلال، اقبال، عظیم، رضا زارعی که حالا رئیس فدراسیون شده و بهادرانی.
 
آنجا همدان بود، اینجا کمپ اصلی اورست!
خیلی جا خورده بودم. بعد از آن همه تلاش و تمرین، در کمپ اصلی اورست من را از تیم کنار گذاشته بودند. به دایی جلال گفتم مگر در اردوهای قبل و در همدان نمی‌گفتی که برای حمایت تو می‌آیم و صعود نمی‌کنم. در جوابم گفت: «پسر جان آنجا همدان بود و اینجا کمپ اصلی اورست. فکر می‌کنی وقتی تا اینجا آمدم از صعود به اورست دست می‌کشم؟» فکرش را بکنید مثلا یکی مثل علی پروین تیم را ببرد جام جهانی بعد شب بازی به بازیکن جوان تیم بگوید روی نیمکت بنشین من می‌‌خواهم بازی کنم!
به هر ترتیب من، مهدی شریفی و فرهاد عزیزی را کنار گذاشتند. به عزیزی حتی اجازه ندادند از کمپ اصلی بالاتر بیاید اما من و مهدی قرار شد تا کمپ دو برویم برای پشتیبانی صعود آنها.
این حق‌خوری آشکار، بخش اصلی ماجرا نبود و تصمیمات عجیب بعدی، مشکلات بسیار جدی‌تری را به وجود آورد.
 
پزشکی که یکدفعه عضو تیم حمله شد
تا اینجا خبری از پزشک و دکتر گودرزی نبود. با این حال گفته شد که او هم تا کمپ‌های بالا خواهد آمد تا در کنار تیم بانوان باشد و در صورت  مشکلات احتمالی به آنها کمک کند. من هم وقتی دیدم شرایط اینطور است، وسایلی که به طور اختصاصی برای خودم و برنامه حمله خریده بودم، بنا به درخواست سایرین به دکتر گودرزی دادم تا تجهیزات مناسب ارتفاع 8000 متر را داشته باشد. همان زمان هم به زحمت و اصرار، از اقبال افلاکی بیسیم را گرفتم تا با تیم حمله در ارتباط باشم. او هم با اینکه قصد انجام این کار را نداشت، به اجبار به من بیسیم داد و در نهایت تیم مردان و زنان با فاصله حدود 100 متری راهی قله شدند.
 
تنهایی مطلق در ارتفاع 7000 متری
تیم حمله راهی قله شد. با مهدی شریفی در یک چادر 20 متری، تنهایی مطلق را تجربه کردیم، در افسرده‌ترین حالت ممکن. قله اورست در مقابل‌مان بود اما اجازه نداده بودند که با وجود آمادگی به آن صعود کنیم. چند ساعتی گذشت و نزدیک صبح به شریفی گفتم بدن‌هایمان که آماده است، بیا برویم سمت دیواره لوتسه تا کمی حالمان عوض شود. رفتن همانا و دیدن ردیف 100 نفره تیم‌های صعود‌کننده از کشورهای مختلف همانا. آن همه آدم در حال صعود بودند اما ما این پایین باید آنها را نگاه می‌کردیم. آنقدر برایمان سخت بود که همانجا نشستیم و یک دل سیر گریه کردیم.
 
بازگشت اولین نفر
یک ساعتی نشسته بودیم و در بدترین شرایط روحی بالا را نگاه می‌کردیم که دیدیم دو نقطه سیاه به سمت پایین در حرکت‌اند. بعید بود بچه‌های ما باشند که از قله برمی‌گردند. با این حال نزدیک که شدند، دیدیم خانم بهرامی، یکی از اعضای تیم بانوان است که با حال خراب پایین می‌آید. حالش خیلی بد بود. فکر کردیم نفر پشت سری حتما دکتر بهرامی است اما دیدیم که یک شرپای نپالی بارهای بهرامی را می‌آورد. تعجب کردیم؛ مگر دکتر نرفته بود تا در کنار تیم بانوان باشد و در صورت ایجاد مشکل، به آنها کمک کند؟ از بهرامی که پرسیدیم، گفت دکتر رفت کمپ 4 !
 راز صعود دکتر به قله
رازی که 14 سال است آن را درون سینه نگه داشته‌ام، به همین ماجرای دکتر برمی‌گردد. چند ساعت قبل از حمله و در کمپ 2، در چادر بودم که ناگهان از بیسیمی که گرفته بودم، صدایی آمد. اقبال افلاکی به آقاجانی که در کمپ اصلی بود و سرپرستی گروه را برعهده داشت، اعلام کرد که می‌خواهد گودرزی را با خودش به قله ببرد. آنها نمی‌دانستند که من این مکالمه را می‌شنوم. در تمام این سال‌ها هم هیچ‌گاه این موضوع را عنوان نکردم اما آقاجانی به صراحت با موضوع مخالفت کرد و گفت که این ماجرا برایمان دردسرساز می‌شود. با این حال گویا افلاکی تصمیم خود را گرفته بود؛ تصمیمی که هر چقدر از هر طرف به آن نگاه کنی عجیب است. مثل اینکه پزشک یک تیم ورزشی در مسابقات به میدان برود و در کنار بقیه بازی کند.
 
نجات جان بهرامی به جای پزشک
بهرامی را با حال خرابش به چادر بردیم تا استراحت کند. حالش خیلی بد بود. آن طرف چادر بزرگمان او خوابیده بود و این‌ طرف ما. هر سه در کیسه خواب و هوای سرد کمپ 2. نزدیکی‌های صبح، مهدی شریفی که مدام پیگیر حال بهرامی بود، صدایم زد. بیدار که شدم، صدای خرخر عجیب اما ممتدی شنیدم. صدایی که وقتی‌ می‌خواهیم گلویمان را صاف کنیم از آن خارج می‌شود. این صدا اما ادامه دار بود و ناله خفیفی ترسناک‌ترش می‌کرد. بالای سر بهرامی که رفتیم، دیدیم مایع سبز و زردی دهانش را پر کرده و راه نفسش را بسته. به پهلو خواباندیمش تا راه تنفس‌اش باز شود اما حالش خیلی بد بود. نیاز مبرمی به پزشک داشتیم اما او با سودای قله، در کمپ 4 بود.
از چادر بیرون زدم و خودم را به چادر تیم‌های دیگر رساندم. در یک چادر بزرگ، سه نفر را دیدم و به آنها گفتم که حال همنوردم خراب است. کار خدا بود که یکی از آنها پزشک بود و دیگری دستیارش. خانم بهرامی ارتفاع‌زده شده بود و پزشکان استرالیایی بالای سرش آمدند. گفتند او آب بدنش تمام شده و نیاز فوری به سرم دارد. مقداری سرم در کمپ 2 داشتیم اما کافی نبود. شاید باورتان نشود اما در ارتفاع 7000 متری، مانند دویدن مردم عادی در سطح شهر، از این چادر به آن چادر و حتی کمپ‌های بالاتر رفتم تا برای بهرامی سرم گیر بیاورم. کار به جایی رسید که برف آب می‌کردیم و دکترها پس از مخلوط کردن آن با پودر «او آر اس» به طور مستقیم به او تزریق می‌کردند تا زنده بماند. حالا شما تعهد پزشکان خارجی در قبال کوهنورد ما را ببینید و با پزشک خودمان مقایسه‌اش کنید.
در این حین من مدام به تیم حمله بیسیم می‌زدم و از افلاکی می‌خواستم دکتر را به پایین بفرستد. با این حال هیچ جوابی به من نمی‌دادند. بعدها فهمیدم که فکر می‌کردند من این دروغ را از خودم در آورده‌ام تا صعود آنها را خراب کنم!
حال بهرامی خوب نبود. در آخر به کمپ سه رفتم و وسیله‌ای از آنها گرفتم که به آن «گامو بگ» می‌گویند. کیسه‌ای که کوهنورد ارتفاع‌زده را با ماکس اکسیژن در داخل آن می‌گذارند و با ایجاد خلأ و خارج کردن هوا، فشار را کم می‌کنند تا شرایطی ایجاد شود که انگار ارتفاع کم کرده. به این ترتیب نیازی نبود به سرعت او را به پایین برگردانیم تا حالش بهتر شود.
 
همه آمدند جز دکتر
چند ساعتی گذشت. خانم سلماسی و صادق و کشاورز و دیگر افراد تیم بانوان پس از فتح قله به پایین برگشتند اما باز هم خبری از دکتر نبود! دکتری که به بهانه همراه بودن با تیم بانوان به کمپ چهار رفته بود اما گویا از ابتدا قرار بود برای فتح قله برود، آن هم با تصمیم افراد خاص و اهداف از پیش تعیین شده. اندکی بعد تعدادی از تیم مردان هم آمدند و از من خواستند برای دایی جلال و افلاکی چای ببرم.

افلاکی بیهوش شده بود
با اینکه از آنها دلخور بودم این کار را کردم و بالا رفتم. وقتی به آنها رسیدم، دیدم اقبال افلاکی روی زمین دراز کشیده و دایی جلال هم حال خوشی ندارد. چای را به آنها دادم و افلاکی که تقریباً بیهوش بود را به کمپ 2 انتقال دادیم. آنقدر از آنها ناراحت بودم که دیگر با هیچ‌کدام حرف نزدم. دکتر را در مسیر ندیدم اما وقتی به کمپ 2 رسیدم، پایین بود و بالای سر بهرامی. تازه انگار باورشان شده بود او واقعاً دچار مشکل شده و حالش بد است.
 ماجرای عجیب انتقال بهرامی
صبح که شد، شرپاها بهرامی را پشت خودشان بستند و او را به سلامت به کمپ اصلی برگرداندند. آنجا در کمپ اصلی، یک باند هلی‌کوپتر بود که با یخ درست کرده بودند تا هلی‌کوپتر بتواند بنشیند. ما هم وقتی به کمپ اصلی رسیدیم، فهمیدیم کره‌ای‌ها برای بازگرداندن تیم صعودکرده‌شان یک هلی‌کوپتر گرفته‌اند. به هر زحمتی بود با عظیم قیچی‌ساز، بهرامی را روی برانکارد گذاشتیم و وقتی بالگرد آنها نشست، به‌سرعت بهرامی را فرستادیم داخل بالگرد. کره‌ای‌ها مانده بودند که چه اتفاقی افتاده. با این حال چون زمان کافی برای پیدا کردن او نبود، تعدادی سوار شدند و بقیه ماندند بیرون و بالگرد هم پرواز کرد. شاید باورتان نشود اما مانند صحنه‌های جنگ، کره‌ای‌های خشمگین را دیدیم که به سمت چادرهای ما حمله می‌کنند. با این حال نمی‌دانم آقاجانی چه چیزی به آنها گفت و چقدر به آنها پول داد که راضی شدند و رفتند.
 
هیچ‌وقت نتوانستم حرفم را بزنم
در راه برگشت به کاتماندو حالم خیلی بد بود. در این شهر جلسه‌ای گذاشتند اما نه گودرزی آمد و نه شرایطش طوری بود که حرف بزنم. دایی جلال خیلی سعی کرد عصبانی‌ام کند و با ضبط‌صوت صحبت‌هایم را ضبط کند، اما حرف نزدم. در تهران هم در هیچ‌کدام از جلسات‌شان نرفتم چون نه افلاکی بود و نه گودرزی. من بیش از اینکه به‌دنبال اعتراض درباره خودم باشم، می‌خواستم بدانم دلیل اینکه گودرزی در تیم قله قرار گرفت چه بود؟ چرا وقتی بهرامی در آستانه مرگ قرار داشت، دکتر در فکر صعود بود و برای مداوای او پایین نیامد؟
کما اینکه بعدها فهمیدم افلاکی تنها برای خودش و تضمین صعودش دکتر را به‌همراه خودش برد چون همانطور که گفتم در «هم هوایی» با کمک و حمایت مداوم من بالا می‌رفت و برای اینکه در صعود به مشکل نخورد، دکتر را به‌همراه خودش برد.
 
«فرزاد حسنی» گفت درباره شخص خاصی حرف نزن
تنها جایی که امیدوار شدم بتوانم حرفم را بزنم، یکی از پرمخاطب‌ترین برنامه آن سال‌ها یعنی «کوله‌پشتی» بود؛ برنامه‌ای که فرزاد حسنی آن را اجرا می‌کرد. خودم را آماده کرده بودم تا تمام حرف‌هایم را بزنم اما در میان صحبت‌هایم میان‌برنامه‌ای پخش شد و حسنی به‌صراحت گفت به‌هیچ‌وجه درباره شخص خاصی نباید حرف بزنی. انگار آب سردی بر بدنم ریخته باشند. شل شدم و حرف‌های بی‌اهمیت زدم و به خانه بازگشتم.
 
درس خواندم تا کسی نتواند
جلویم را بگیرد
بعد از آن صعود، دچار افسردگی مطلق شدم. بعد از آن همه تلاش، در آستانه رسیدن به هدف بودم که انگار یکی از پشت من را گرفت و نگذاشت به آرزویم برسم. تصمیم گرفتم این‌بار به سمتی بروم که دیگر کسی نتواند جلویم را بگیرد. بهترین چیزی که به ذهنم رسید درس بود. کسی نبود که بتواند مانع درس خواندنم شود. از ایران خارج شدم و درس خواندم و حالا هم در ترکیه استاد دانشگاه هستم.
 از هر چیزی که نشانی از کوه داشت
 فرار کردم
با این حال تا سال‌های سال از هر چیزی که نشانی از کوه و کوهنوردی داشت فرار کردم؛ از دوستان، عکس‌ها و هر خاطره دیگری. بارها یاد پیچ آخر مسیر کمپ یک به کمپ اصلی می‌افتادم که نشستم های‌های به حال خودم گریه کردم. با یاد همان لحظات هم گریه‌ام می‌گرفت. بزرگ‌ترین دردم این بود که هیچ‌گاه نتوانستم حرفم را به کسی بزنم.

14 سال نمی‌دانستند مکالمه را شنود کرده‌ام

در تمام این سال‌ها، دور کوه و کوهستان را خط کشیدم. حالا اگر من را ببینید، دیگر هیچ نشانی از یک کوهنورد ندارم. در برهه‌هایی که به ایران آمدم دیگر حتی سراغی از دوستان کوهنوردم هم نمی‌گرفتم چه برسد بخواهم آن ماجرا را پیگیری کنم. آنها هم در تمام این‌ سال‌ها نمی‌دانستند که من آن مکالمه بین‌شان درباره بردن یا نبردن گودرزی به قله را از طریق بیسیم شنود کرده‌ام تا اینکه چند هفته پیش وقتی به ایران آمدم، تعدادی از بچه‌های کوهنورد را دیدم و اتفاقی شنیدم که افلاکی هنوز به همان کارها ادامه می‌دهد و برخی کوهنوردان و سنگ‌نوردان را به‌راحتی کنار می‌گذارد. برخی گروه‌های قدیمی را منحل کرده و خیلی‌ها از او شکایت دارند. با خودم گفتم حرف نزدن آن روزهای من باعث شد افلاکی امروز هم به آن کار‌ها ادامه دهد.

زارعی هم سکوت کرد!!!
من با رضا زارعی خیلی نزدیک بودم. کوهی در البرز مرکزی نیست که آن را با او صعود نکرده باشم. روابط‌مان کاملاً خانوادگی شده بود تا اینکه در اورست آن اتفاق‌ها افتاد و رضا تنها تماشاگر بود. بیش از هر چیز نگران همسرش بود که در تیم بانوان در حال صعود بود و فکر و ذکرش آنجا بود. بعد از اورست هم دیگر روابط ما قطع شد و حالا سال‌هاست دیگر رابطه‌ای با هم نداریم.
 حالا او رئیس فدراسیون است و با افلاکی همکاری می‌کند.
من در تمام این سال‌ها آزار روحی شدیدی را تحمل کردم. از کوه و کوهنوردی بیزار شدم اما حالا آمده‌ام تا حرف بزنم. این راز را که 14 سال با خودم نگه‌داشتم را می‌گویم تا افراد دیگری به سرنوشت من دچار نشوند و از نوک قله به کنج خانه نیفتند.

اورست 8848 متر - نپال 1384

تعداد اعضای تیم: 19 نفر

تعداد نفرات مرد: 12 نفر

تعداد نفرات زن: 7 نفر

سرپرست: صادق آقاجانی

تاریخ صعود: 9 خرداد 1384

مدت برنامه: 3 ماه

اسامی نفرات تیم

1- صادق آقاجانی - سرپرست

2- اقبال افلاکی- قله

3- جلال چشمه قصابانی- قله

4- محمود گودرزی - پزشک- قله

5-رضا زارعی - قله

6- عظیم قیچی ساز- قله

7- رضا بهادرانی- قله

8- مهدی شریفی- 7135 متر

9- شهاب رئیسی- 7135 متر

10- فرهاد عزیزی مقدم- 7135 متر

11- خلیل عبد نیکویی- فیلمبردار- 7135 متر

12- جواد گیاه شناس- 6900متر

13- فرخنده صادق- قله

14- لاله کشاورز- قله

15- رضوان سلماسی- 8400 متر

16- لیلا بهرامی- 7135متر

17- رویا سادات غضنفری- 6800 متر

18- پروین رضایی- 6800متر

19- نسرین نعمتی- 6800 متر

منبع روزنامه ایران ورزشی 20 مردادماه98

 

[ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۸ ] [ 23:19 ] [ بابک فیضی ]

برگزاری  دوره مربیگری درجه 3 کوهپیمایی

آذربایجانشرقی ( اهر )

با شرکت 20 نفر از قبول شدگان در آزمون ورودی  به میزبانی استان آذربایجانشرقی شهرستان اهر در جنگل فندقلو ، سد ستارخان و محل اداره ورزش و جوانان اهر برگزار گردید.
این آزمون طی 5 روز در تاریخهای 7 الی 11 مردادماه سال جاری با حضور اساتید فدراسیون

آقایان محمد کریمی 

 میرعلی آقاسیدی

 رضا خوشدل

 مهدی سیمین

سرپرست دوره : آقای توکل پورشیخ 

​​​​​​گزارش اجمالی دوره :

روز اول (دوشنبه 1398/05/07 ) :

- پذیرش و ثبت نام از ساعت 8 الی 9

- افتتاحیه دوره از ساعت 9 الی 9:30

- تدریس با موضوع گامبرداری توسط استاد میرعلی آقا سیدی از ساعت 10الی 11:30

- تدریس با موضوع کوله پشتی توسط استاد محمد کریمی از ساعت 11:30الی 12:15

- حرکت بسوی منطقه جنگلی فندقلو ساعت 15 الی 16

- تدریس با موضوع ایجاد کمپ و برپایی چادر توسط استاد رضا خوشدل از ساعت 16:30الی 17:30

- تدریس با موضوع گره ها توسط استاد مهدی سیمین از ساعت 17:30 الی 19

- تدریس با موضوع سرپرستی توسط استاد محمد کریمی از ساعت 19:30 الی 20:30​​​​​

 

روز دوم (سه شنبه 1398/05/08 ) :

- تدریس با موضوع امداد و روشهای حمل مصدوم توسط استاد میرعلی آقا سیدی از ساعت 7:30الی 9:30

- تدریس با موضوع لوازم کوهنوردی توسط استاد مهدی سیمین از ساعت 10:15 الی 11:15

- تدریس با موضوع تجهیزات کوهنوردی توسط استاد رضا خوشدل از ساعت 11:15 الی 12:45

- تدریس با موضوع ابزار شناسی توسط استاد رضا خوشدل از ساعت 14:30الی 16:30

- بازدید از کمپ توسط استاد میر علی آقا سیدی 

- تدریس با موضوع جنگل توسط استاد مهدی سیمین از ساعت 17 الی 18

- آزمون گره با حضور 4 استاد از ساعت 19تا 20:30​​​​​

- پیمایش، جهت یابی، سرپرستی ،امداد و... در شب با حضور تمامی اساتید از ساعت 22 الی 2 بامداد روز بعد

 

روز سوم ( چهارشنبه 1398/05/09 ) :

(آموزش و آزمون از 7صبح الی 16 انجام پذیرفت)

- تدریس حمایت شانه ای و فرود s توسط استاد محمد کریمی

- تدریس صعود و فرود و ایجاد کارگاه توسط استاد میرعلی آقا سیدی

- آزمون صعود و حمایت توسط استاد رضا خوشدل 

- آزمون فرود توسط استاد مهدی سیمین

- نظارت آزمون صعود،فرود از پایین توسط استاد محمد کریمی

- آزمون ایجاد کارگاه ، فرود s و حمایت شانه ای توسط استاد میر علی آقا سیدی

- تدریس با موضوع فن بیان توسط استاد رضا خوشدل از ساعت 20 الی 21:15

​​​​​

روز چهارم (پنچ شنبه 1398/05/10 ) :

- تدریس با موضوع مدیریت بحران توسط استاد میرعلی آقا سیدی از ساعت 8:30الی 10

- تدریس ایجاد کمپ اضطراری و روشهای عبور از رودخانه در سد ستار خان از ساعت 10 الی 14 توسط استاد میرعلی آقا سیدی

- تدریس با موضوع تغذیه توسط استاد محمد کریمی از ساعت18الی 19:15

- آزمون فن بیان توسط تمام اساتید از ساعت19:30 الی 21

 

روز پنجم ( جمعه 1398/05/11 ) :

- آزمون کتبی توسط اساتید آقای رضا خوشدل و محمد کریمی از ساعت 8الی9

- تدریس مقررات حقوقی در کوهنوردی توسط استاد محمد کریمی از ساعت 9الی 10:30

- تدریس با موضوع کوههای ایران توسط استاد رضا خوشدل از ساعت 10:30الی 11:30

- تدریس 10 کاربرد اساسی طنابچه انفرادی توسط استاد رضا خوشدل از ساعت 11:30 الی 12

- مراسم اختتامیه از ساعت 12 الی 13

 

با تشکر از

اساتید و کادر اجرایی دوره

فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی 

هیات کوهنوردی و صعودهای ورزشی  استان آذربایجانشرقی

هیات کوهنوردی و صعودهای ورزشی  شهرستان اهر

اداره ورزش و جوانان شهرستان اهر​​​​​​

 


موضوعات مرتبط: مربیگری
[ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ ] [ 17:45 ] [ بابک فیضی ]

 

به بهانه تولد 6 سالگی وبلاگ "بابک کوله پشتی"

تولد واژه ای است در پی معنا شدن 
مفهومی است در تب و تاب رسیدن

تولد گاه بهانه ای ست برای دلتنگ خود شدن
شانه ای ست برای جستجوی خویش

تولد گاهی بهانه ای ست برای یک جمع دوستانه
برای چند لحظه با هم خندیدن

برای خرید یک شاخه گل
برای جاری شدن یک قطره اشک

و کشیدن آهی از سر دلتنگی
تولد علامتی است پر معنا در سر رسید زندگی ما

گاه بهانه ای ست برای نوشتن یک متن یا سرودن یک شعر
تولد گاه بهانه ای ست برای فریاد بودن

رهایی از پیله تنهایی
و اندکی به دنبال خود گشتن

تولد مفهومی ست ناپیوسته در زندگی امروز ما
و تولد بهانه ای ست برای نوشتن یک متن با دستان من

برای تشکر از خوبانی که مهرشان ماندنی ست  به امید تولدی دیگر ...

تصویر : شبانگاه دریاچه دلربای ساوالان

[ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۸ ] [ 19:49 ] [ بابک فیضی ]
   ........   مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

سلام به تمامی کوهنوردان و عاشقان طبیعت
وازهمنوردان وسایر دوستان که وبلاگ را مشاهده می نمایند از نظرات و پشنهادات ارزنده خود وبلاگ را پر بار نمایند.

🔺کوله پشتم را ببند که بر فراز قله برفی در پگاهان  با خورشید وعده دارم.

🔺کوله پشتم را ببند که از محنت زمانه و رنج و الام بشریت دلم از درد لبریز است.

🔺کوله پشتم را ببند که در بلندای پرشکوه قله ها در انتظار سپیده صبح و خورشید آرزوها به انتظار نشسته ام.

🔺کوله پشتم را ببند که از فراز کوهستان سرد یخ زده از گرمای خورشید خاطره مهربانی به تو هدیه خواهم کرد.